به نام خدا

خب سلام! دیشب ساعتای سه خوابیدیم. محمود ساعت 9 اومد خونه و تا دو همشو pes بازی کرد خیلی اعصابم خورد شد منم یه دفتری ک توش خاطرات سال 92 مون رو نوشته بود خوندم.

بعدش خوابیدیم ساعت 3 ظهر امروز بیدار شدم.

بعدش گفتم بره های بای بخره به جا ناهار بخوریم ک رفت شیر کاکائو و کیک خرید ک گفتم کیک نمیخوام برو های بای بخر.

برا اون یه بار دیگه رفت بیرون.

بعدش ک اومد خوردیمو باهم فیلم دنیای ژوراسیکو دیدیم.

ساعت 7 راه افتادیم بیایم خونه ما پیاده ک شدیم بلال خریدیم.

اومدیم خونه کسی نبود بلال هارو خوردیم.

به مامانم زنگ زدم گفت برا شام چی میخواین از بیرون بگیریم ک گفتم مرغ. محمود هم گفت از ظهر استانبولی هست همونارو میخوره.اخه خیلی استانبولی دوس داره.

شام خوردیم. خندوانه دیدیم. باحال بود یه جاهاییش مو به تنم سیخ میشد، یه جاهاییشم میخندیدیم.

این جوری ک همه باهم میخندیدیم خیلی حس خوبی بود.

الان خیلی خوابم میاد شاید فردا اتاقمو تمیز کردم.

راستی هم اومدم دوش گرفتم خیلی احساس سبکی دارم الان.

مامان محمود هم سالگرد ازدواجمونو تبریک گفت.

حس خوبی نداشتم از تبریکشون دوس دارم روزای خاص زندگیمون به شمسی باشه.

عیدتون هم مبارک!

شب بخیر!





مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

iranbaghsharyaran test زهره اچ بی spirulina :( تاریخ شوشترحاج منعم دِلانه یادگیری آسان است. خاطرات با او kjhgf12